حضرت علي اكبر (ع)- محمدعلی مجاهدی(پروانه)

.............................................................................................

روز عاشورا که روز عشق بود ///جام یاران پر ز سوز عشق بود

بانگ میزد ساقی بزم بلا/// عاشقان را آشکار و برملا

کای گروه باده خواران الست/// باید از جام بلا گردید مست

از در و دیوار می بارد بلا ///تا کند خیل شما را مبتلا

باده خوران! همدم ساقی شوید/// سر خوش از جام هوالباقی شوید

 

باده خوران گرد او گشتند جمع/// جانشان پروانه شد بر گرد شمع

هر که را درحد خود میریخت می/// تا کند این راه را مستانه طی

تا مبادا مستی اش افزون شود ///حالتش از باده دیگرگون شود

مستی اکبر ز یاران بیش بود ///جام را از دست ساقی می ربود

هرچه می در ساغرش میریخت او/// میشنید از او که: ساقی! باده کو؟

 

ساغرم پر کن دمادم از شراب/// تا کند هر ذره ام را آفتاب

کی توان سرمست شد زین یک دو جام؟/// باده نوشی خوش بود، اما مدام!

خوش بود با می مدام آمیختن/// باده را دائم به ساغر ریختن

می که بی اندازه باشد خوشتر است/// مرد این میدان علی اکبر است

ساقی دانادل و صافی ضمیر/// گفت با او: هرچه خواهی باده گیر

 

آنقدر می از سبوی او کشید/// تا که رنگ او گرفت و هو کشید

چون حسین این جلوه را نظاّره کرد/// جامه بر تن از تحیّر پاره کرد

کاین چه رسم عشق بازی با خداست/// اکبرست این در تجلّی، یا خداست

چون شنید انیّ انا الله از درون ///کرد خود نعلین را از پا برون

سر برهنه جانب یاران دوید/// پابرهنه سوی میخواران دوید

 

کاینک اکبر در تجلّی گاه اوست/// دیگر اکبر نیست آنجا بلکه هو ست

هرچه می بینید آیات وی است/// عالم امکان ظهورات وی است

در فنای ما بقا دارد حضور ///لا ی ما الاّ درآرد در ظهور

بنگرید ای باده خواران آشکار/// در جمال اکبرم رخسار یار

هر که را میل تماشای خداست/// رو کند آنجا، که طور انبیاست

 

هرکه از آن باده ساغر میکشید/// نعرۀ الله اکبر می شنید

زان سپس در عرصۀ غیب و شهود/// ذکر تسبیح ملک، تکبیر بود